جدول جو
جدول جو

معنی یخچال گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

یخچال گذاشتن
الثلاجة
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به عربی
یخچال گذاشتن
Refrigerate
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
یخچال گذاشتن
réfrigérer
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
یخچال گذاشتن
schładzać
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به لهستانی
یخچال گذاشتن
kupoa
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
یخچال گذاشتن
refrigerar
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
یخچال گذاشتن
ٹھنڈا کرنا
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به اردو
یخچال گذاشتن
แช่เย็น
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به تایلندی
یخچال گذاشتن
mendinginkan
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
یخچال گذاشتن
להקפיא
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به عبری
یخچال گذاشتن
冷蔵する
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
یخچال گذاشتن
冷藏
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به چینی
یخچال گذاشتن
냉장하다
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به کره ای
یخچال گذاشتن
охлаждать
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به روسی
یخچال گذاشتن
soğutmak
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
یخچال گذاشتن
refrigerar
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
یخچال گذاشتن
ठंडा करना
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به هندی
یخچال گذاشتن
refrigerare
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
یخچال گذاشتن
kühlen
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
یخچال گذاشتن
koelen
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به هلندی
یخچال گذاشتن
охолоджувати
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
یخچال گذاشتن
ঠান্ডা রাখা
تصویری از یخچال گذاشتن
تصویر یخچال گذاشتن
دیکشنری فارسی به بنگالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ حَ مَ دَ)
خال بر روی بشره گذاشتن مرتزیین را، نقطه بر چیزی گذاشتن، لکۀ بدنامی بر کسی نهادن. نسبت فساد بکسی دادن. بدنام کردن، شروع بفاسد شدن میوه. لک آوردن میوه
لغت نامه دهخدا